پارميسپارميس، تا این لحظه: 17 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

همه ی وجودمونی

عروسك دردونه خونه ما

فرشته كوچولو سلام: مامانو ببخش كه اين روزا كمتر برات مينويسم.مامانم خيلي مشغولم ولي هميشه عاشقتم ديوونه وار.ميخوام از مهربونيات بگم.ازشيرين زبونيات بگم.دختر گلم بااين كوچيكيت مثل يه ادم بزرگ درك وفهم داري تا مامان سرش درد ميگيره تواز حال خودت بيخود ميشي بازي روول ميكني ودنبال قرص واسه مامان ميگردي وباآن دستاي كوچولوت كيف قرص وميكشي مياري تا كمكم كني.اميدوارم هميشه اين مهربوني رو داشته باشي ومامانو تو پيري تنها نزاري.يه وقتايي كه نگات ميكنم باورم نميشه اون بچه كوچولوي ديروز الان مثل يه اهوي زيبا جلوم قد علم كرده.نميدوني ماماني وقتي ميبينمت چه حسي دارم هميشه نگرانتم.هميشه غصه دارم كه نكنه بزرگ شدي به اونجايي كه ميخوام نرسي.اون هوش سرشارت ...
25 آذر 1390

سفرمشهدوتولد5سالگي

عزيزكم سلام: امسال تولد قشنگ5سالگيت وتومشهدگرفتيم خيلي خوشحال بودي وبابا هم برات يه ميكروسكوپ خريد منم كه هديه ات رو خونه زودتر بهت دادم  گلكم ديگه وقت نشد كه برات تبريك بزارم تو وبت ببخشيد اخه اين روزا خيلي درگيريم .يه پامون تهران يكي كرجه.به هرحال نانازم5 سالگيت مبارك.دوست داريم هردومون وعاشقانه پرستشت ميكنم   ...
25 آذر 1390

همه خوشحاليم

عزيز نازنينم سلام/ نميدوني چقدر خوشحالم.21جواب ام ار اي را گرفتم داشتم از دلشوره ميمردم از بيمارستان تا خونه مامان جون هزار بار مردم .تا رسيدم فوري به دايي علي زنگ زدم تا جواب وبراش بخونم خداروشكر گفت يه توده بافت نرم خوشخيمه وموردي نداره قسمش دادم يه وقت دروغ نگه بازم دلم رضانشد زنگ زدم واسه عموفريدت اونم كه گفت چيزي نيست خيالم راحت شد حالا خوشحالم بايه كم اضطراب برا عملت البته به دكترت ايمان دارم چون هم فوق تخصص هم دايي تاييدش ميكنه.فرداشم به دكتر نشون دادم و15/4 نوبت عمل برات گذاشت كه انشاالله به خوبي رفع بشه....دوست دارم مامانم   عکسهای قبل وبعد عملت   ...
21 آذر 1390

مسابقه نی نی ومحرم

حسين جان ثارالله ...         اقاجونم:اين بچه5سال سقاي روزاي شهادتت بودهميشه همراه وپشتيبانش باش.براش نذر كردم تاآخر عمرشم هميشه سياه پوش عذات باشه...     ...
10 آذر 1390

زيباترين خواب كودكيت

بخواب عزيزم هميشه اروم بخواب الهي هرگزهرگز غم به دلت نشينه واروم زندگي كني دلم ميخواد بميرم ولي ثانيه اي رنج وغمت ونبينم مامان فداي ثانيه هاي عمرت گل مامان دوست دارم هميييييشه   ...
14 آبان 1390

دلنگرونتم نفسم

عزیزدل مامان دارم از غصه میمیرم قربون اون صورت مثل ماهت برم.گلکم دیروز بردمت دکتر واسه دستت دکتر فرستاده ام ار ای داریم ازغصه دق میکنیم  منوبابافرشید برات نذرکردم چیزی نباشه دکتر گفت توده است وباید تخلیه بشه اگه خدایی نکرده تو چیزیت بشه مامان میمیره دارم برات مینویسم و اشک میریزم ای خدااخه دلت میاد چشمای مشکی براقش وببین چقدر معصومه... هرکسی به دل ما سرزد برا بچم دعا کنه بابا انقدر گریه کرده داره دیوونه میشه ...
14 آبان 1390

دست نوشته

مامان لحظه به لحظه زندگيتو برات مكتوب و فيلم ثبت كردم ولي از اين به بعد وبرات توسايتت موندگار ميكنم.دقيقا2هفتت بود كه شروع به اغون واغون كردي.7ماهگي كامل نشستي.9ماهگي دندون در اوردي.10 ماهگي راه افتادي.15 ماهگي جيشت وگفتي.وخيلي زود تكلمت كامل شدوهميشه خانوم بودي هميشه.انقدرماه بودي كه هيچ جوره اذيتم نكردي چه ازبارداري چه تا حالا الان دقيقا4سال و6ماه و5روزته ولي توهميشه تك بودي انقدر ميفهمي كه من هميشه از كارات متعجبم بايد قول بدي كه ارزومون وبراورده كني خانوم دكترم اين عكس و خيلي دوست داريم ماه مني ...
14 آبان 1390

شعربابافرشیدواسه گل دخترش

  برای من قشنگترین هدیه چشای ناز تو        قربون اون قشنگی وصورت دل نوازتو تک گل باغ زندگی توشیشه ی عمر منی      به خاطرمنم شده یه وقت نیوفتی بشکنی برای تویه دنیاروغرق محبت میکنم               فقط برات ازخوبیهاازگلاصحبت میکنم نمی زارم خاری بره روزی به دست وپای تو       سختی های زمونه رونمیبینه چشای تو نمی زارم توزندگیت حتی باشه یه ارزو            هرچی بخوای گوش میکنم کامل وحتی مو به مو گرچه میدونم که یه روزمیری وت...
14 آبان 1390

نقل مکان به خونه جدید

                                                      سلام نفس مامان امروز بعد تقريبا 20 روزتازه يه كم سرم خلوت شده تا برات بازم مطلب بنويسم اره مامانم اين چندوقت خيلي سخت بود جابه جاي واثاث كشي و خلاصه كلي خستگي ولي بالاخره دوباره خونه گرمي خودش وبدست اورد عروسك دردونه ماماني3روز ديگه نوبت عملته يه كم دلهره دارم ولي خوشحالم هستم چون هم خوشخيمه هم دست ظريف ونازت از شر اون غده گنده ...
12 تير 1390